ارنیکا رفته باغچه...

دختر قشنگم 19 اردیبهشت برای اولین بار بردیمت باغچه، چون جات عوض شده بود خیلی اذیت شدیو گریه کردی،ولی روی هم رفته حسابی خوش گذشتو با بابایی بردیمت تو باغو ازت عکس گرفتیم ولی چون هوا هنوز سرد بود ترسیدیم سرما بخوریو زیاد بیرون نموندیم، این اولین باری بود که شما اینجا میومدی زمانی که تو دل مامانی بودی منو بابایی همش میومدیم اینجا و روز شماری میکردیم که 3 تایی با هم بیاییم حالا هم همزمان با رویش گلهای لاله ای که با بابایی پارسال کاشتیم اومدیم. 

عزیز دلم این گل های  لاله روپارسال با بابایی کاشتیم اون موقع شما تو دل مامانی بودیو من هنوز خبر نداشتم که یه فرشته کوچولو تو دلم دارم دارم ....

اینم شکوفه های گلابی ...

اینم فرشته زیبای من که از ترس سرما حسابی پتو پیچ شده ..

مامانی من ازین کلاه بدم میاااااااااااااااااااااااااااااااد......

نفس مامانی حسابی خسته شدی و ما دست از عکس گرفتن بر نمیداشتیم،خوب میخواییم از دخملمون عسک بگیریم دیگه

قربووووون چشمای قشنگت بره مامانی