شمال...
دختر قشنگم هفته پیش بابا جونو مامان جون میخواستن برن شمال به خونه سر بزنن،دوست بابا جونی هم با خانوادشون داشتن باهاشون میرفتن که ما هم تصمیم گرفتیم باهاشون بریم و شما هم حسابی شادو خوشحال که رفتیم دد.
این دومین بار بود که شمال میرفتی اخه عید لحظه سال تحویل هم شما شمال بودیو اون موقع خیلی کوچولو بودی. دختر قشنگم حسابی خوش سفری و ما هر جا واسه گردش میرفتیم شما هم حسابی ازین موضوع خشنود بودیو حسابی خوش اخلاقو خوش رو،منو بابایی به داشتن شما افتخار میکنیم
. فقط بعضی موقعا که خسته میشدی دیگه هیچی جلو دارت نبودو زمینو زمانو به هم میدوختی.
فرشته ی قشنگ من لب دریا..
یه لحظه عشقولانه با بابایی....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی